^{روزهــــای تعــطیــــل سخـــــت تر میگـــــذرند
چـــون میدانـــم وقــــت داری به مـــن فکر کنی
اما نمیکنی...}

^{آهای روزگار !!
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت
هماهنگ کنم ... !!}

^{جــایِ خــالیــــِ تــــو را
آنقـدر بـــا چـشم هایـــَم آب خواهم داد
کـ ه بـــــاز کـنــارم ســبز شــوی}

<sup>جـــدايــي مــان
هيــچ يکـــ از تشــريفــات زمان آشنایی را نــداشت
فقــط تــو رفـــتــی
و مــن ســعي کـــردم

" سـنگ دل بــاشـــم "</sup>

^{" دیشب قصه ات را برای کسی گفتم "}

^{و باز عاشقت شدم ...}

^{نه چتر با خودت داشتی، نه روزنامه، نه چمدان
" عاشقت شدم "
چگونه باید میفهمیدم مسافری؟؟}

^{گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!}

^{انقدر دلم برایت تنگ شده
که اگر بفهمی
خودت از نبود خودت ، خجالت میکشی}

^{تنهـــــــــــاییم عمیق است
دیگر دست هیچکس به آن نمی رسد
که بخواهد از تنهـایی
درم آورد}

^{چه سخت بر من گذشت
آن لحظه ای که برایم
آرزوی خوشبختی کردی ...}

^{سـخت است ، ميـدانی؟
اين هـمه دل در دنيـا است كه هيچـكدام
بـرايم تـنگ نميشـوند}

^{تنهایی حس بهتریه ؛
نسبت به زمانی که کسی توو زندگیت باشه ،
ولی باز احساس کنی تنهایی ... !!!}

^{برای تو
برای چشمهایت
برای من
برای دردهایم
برای ما
برای این همه تنهایی
ای کاش خــــــــــــدا کاری کند}

^{دِلــَم ؛ جایی مانده ای
که هیچ کس
مسئولیت شکستنت را
بر عهده نمی گیرد}

^{فـــرامــوش کــردنـت
ســـخت نیــست
کافـیـست دراز بـکـشـم
و چـشـــم هـایـم را
بـــرای همیـشه بـبـنــدم}

^{درد دارد وقتي من عاشقانه هايم را مينويسم
و ديگران ياد عشقشان مي افتند
اما تو...}

^{عــاشقــش نشــویــد
به انــدازه همــه تــان برایــش عـــاشقی کـــرده ام
امـا ...!}

^{روزهــــای تعــطیــــل سخـــــت تر میگـــــذرند
چـــون میدانـــم وقــــت داری به مـــن فکر کنی
اما نمیکنی...}

^{آهای روزگار !!
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت
هماهنگ کنم ... !!}

^{جــایِ خــالیــــِ تــــو را
آنقـدر بـــا چـشم هایـــَم آب خواهم داد
کـ ه بـــــاز کـنــارم ســبز شــوی}

<sup>جـــدايــي مــان
هيــچ يکـــ از تشــريفــات زمان آشنایی را نــداشت
فقــط تــو رفـــتــی
و مــن ســعي کـــردم

" سـنگ دل بــاشـــم "</sup>

^{" دیشب قصه ات را برای کسی گفتم "}

^{و باز عاشقت شدم ...}

^{نه چتر با خودت داشتی، نه روزنامه، نه چمدان
" عاشقت شدم "
چگونه باید میفهمیدم مسافری؟؟}

^{گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!}